![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نــاگـاه آمـدی و صـدایـی شـنـیـده شـد در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد دریا به احترام تو در خود فرو نشست حـتی زمـین به خـاطر تو آفـریـده شد ناگـاه، آسـمان به قـیـام ایـسـتاد و بعـد از آن به بعد بود که خورشید دیده شد پلکی زدی و صبح، زمین را فرا گرفت ردّ سـپـیـده تا شـب یـلـدا کـشـیـده شـد چیزی شـبیه عـشق فرود آمد و سپس نـام تو در تـمـامـی عـالـم شـنـیـده شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تـو آمـدی و در رحـمـت خــدا وا بـود و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلالهای از شاخسار طوبی بود در آسـمانِ شب مکّه، قـدسـیان گـفـتـند خـدا، سـتـارۀ احـمـد چـقـدر زیـبـا بود گـرفـت نـور تو جـغـرافـیای عـالـم را شـب ولادت خـورشـیـدِ عــالـمآرا بـود زمین زمین همه میسوخت در لهیب گناه و ذات پـاک تو از هر بدی مـبـرّا بود ألَـم یَـجِـدکَ فـقـیـراً خـدات روزی داد ألَـم یَـجِـدکَ یَـتــیـمـاً خـدات مـأوا بـود نیافـریـد جـهـان را مگـر به خاطر تو اگر که خلقت، منـظـور حقتعـالی بود عـبـور کـردی از آفاق و انـفـسِ عـالم از آن مسیر که مسدود بر مسیـحا بود هــمـای سـدرهنـشـیـنِ مــقـام أو أدنـی! به کُنهِ جاه تو اندیـشه را کجا جا بود؟ بـرای نـافـلـه وقـتـی قـیـام مـیبـسـتـی بهـشـت، گـوشـۀ سـجـادۀ تـو پـیـدا بود چه آیه میخواندی که حجابها میرفت و قفـلهای جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولـیّ ایــزد مــنّــان، عـلـیّ أعــلا بـود ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقـایـق آخـر تـو را غـم مـا بود زبـان الکـن ما بسـته است در مدحـش »خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد در زیـر پـای مــرد خـدا جـانـمـاز شـد کعبه خودش میان جماعت به صف نشست آمـد امـام قــبـلـه و... وقـت نـمـاز شـد دریـاچـههـای آتـش نـمرود خـشک شد باران گرفت و خاک زمین دلـنواز شد هر جا که بود لات و هبل، لال مینمود وقـتـی زبـان مـعـجــزۀ نـور، بـاز شـد آئـیــنـهای کـه قـدّ خــدا ایـسـتــاده بــود پا بر زمین نهاد و زمین سـرفـراز شد دیگر خـدا برای زمین نامه مینـوشت با آن کـبـوتـری که رسـول حـجـاز شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ( هفته وحدت )
عشق تو در تـمامی عـالم زبانـزد است بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نـژاد و چه فـرقـهایم با عـشق تو هـمیـشه دل ما مـؤیـد است جاریست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است ای زنـدگی مـا هـمه حـال و هـوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است ماندهست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسههاست که در رفت و آمد است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امشب شکـوه عشق جهانگـیر میشود روح لـطیف عاطـفه تـصویـر میشود امـواج سـربـلـنـدی و آزادی و شـرف از هـر کـران مکّـه سـرازیـر میشود قرآن ببوس و «اَشرَقَتِالاَرض» را بخوان ایـن آیـۀ مـبــارکـه تـفــسـیـر مـیشـود تـبـریـک بـاد آمــنـه را کـز حـریـم او نور است و نور و نور که تکثیر میشود از انعکاس نور وی از مکّه تا به شام هر سـنگ خـاره، آینـهتـأثـیـر میشود الله اکـبر از نـفـسـش کـز فـرشـتـگـان هر سـو بـلـند نـغـمـۀ تـکـبـیـر میشود چون کاخ باشکـوه مدائن، ز هـیبـتـش در لرزه کـاخ فـتـنه و تـزویر میشود داروی دردها و جـواب سـؤالهـاست قـرآن کـتاب او که جهـانـگـیر میشود در سایۀ عدالت و اخلاص و وحدت است تکبیر او که چیره به شمـشیر میشود در آسـمـان، تـجـلـی هـر روز آفـتـاب خُلق عظیم توست که تصویر میشود گـردد صحـیـفـۀ صـلـوات فـرشتـگـان بر صفحهای که نام تو تحریر میشود تنهـا همین نه آیۀ تـطهـیر مدح توست یـادت هـمیـشه مـایـۀ تـطهـیر میشـود نـام تو زنـدهتـر شـده، یـاد تـو تـازهتـر چندان که دهر، کهنه، جهان، پیر میشود محـتاج یک نگـاه توأم ای که هر کجا خاک از نگاه لطف تو اکـسیر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رسیـدی و پـر و بـال فـرشـتـهها وا شد شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد به یـمـن نـام بهـارآور تو ای خـورشـید گـره ز کـار فـرو بـسـتـۀ زمـین وا شد تـو آمـدی و بـه یــمـن نـگـاه تــازۀ تـو خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد به پیشواز تو هر ماسه، قطرهای باران به پیشواز تو این خاکِ تـشـنه دریا شد چـراغ معجـزهات گـرچه تا ابـد روشن دریـغ آدم سـرگـشـتـه بـیتـو تـنـهـا شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
شکـر ایـزد که دلبـری داریم دلـبـر بـنــده پــروری داریـم دلــربــای مــظـفــری داریـم در دل خویش، گوهری داریم زرشنـاسیم و زرگری داریم عاشـق کـوی سـامـرا شدهایم تـشـنـه سُـرَّ مَنْ رَأی شـدهایم مست و مجنون این سرا شدهایم زائــر حـجـت خــدا شـدهایـم حال و روز کـبـوتری داریم مست مسـتـیم از خیال حسن مات ماتـیـم از جـلال حـسن محو محـویم در کـمال حسن عـبد عـبدیم از جـمـال حسن حـال خـوب مـکـرری داریم گـنج گـنجور حق، ابا المهدی چـشمه نـور حـق، ابا المهدی سـرّ مسـتور حق، ابا المهدی فیض موفور حق، ابا المهدی پیش او فیض نوکـری داریم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
کی میشود به سامره در «سرّ من رای« گـویم به هـادی و تو سـلامٌ عـلیکـما تا روز مرگ جان بدهم در ولایـتان حـبّ شما طلب بکـنم روزی از خدا در فضل «ابومحمّد» ی ای چشمه کرم »ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا! صاحب لوای عسگر دین است باب تو ای مـادر عـفـیـفه تو «سوسنِ» حـیا ای همچو بومسیـلمه کذاب، خصم تو تو از کجـا و مدّعی جاهـل از کجا؟ ای آفـتــاب یـازدهـم، ســرّ احـمــدی ای نـورِ از سـلالـه خـورشـیـدِ انّـمـا ای وارث ودیـعـه زهـرا، امـام نـور ای امـتـداد چـشـمـۀ تـطـهـیـر تا شما مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن مظلـوم روزگـار تویی مثل مرتضی امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست فرزند نور، ای پسرت حجّـت خـدا! در پشت ابر، ماه تـمام تو تا به کی؟ با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟ أین الامام؟ یا حسن عسکری، دخیل در انتـظار سـامـره تـوست، کـربـلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
از غـریبی میکـشم پـیـوسته آه میبـرم بـر مـادرم زهـرا پـنـاه گر چه در عـالم نـدارم یـاوری هر چه بر عـالم امامت کردهام در رهِ دین اسـتـقـامـت کـردهام خود نبودم غـافـل از احوالشان سالها در خـلـوتِ راز و نیـاز با خدای خویش کردم عقده باز هـمـچـو اَجـدادم، به اوجِ اِبـتـلا در جوانی، راهِ پـیـری رفـتـهام چون حسن، مشکل مسیری رفتهام یـادِ زهـرا، یـادِ زینب، یادِ درد دردهـایـی کـه بـجـانـم ریـخـتـه داغ بـر روح و روانـم ریـخـته هر سحر، با خویش دارم زمزمه درد دارم، دردِ مسمار و غلاف دردِ محراب و سرِ دیده شکاف هر یکی میخواست فـریادِ بلند آلِ عصمت در نظاره وای وای چشم سرخان و اشاره، وای وای دستهایی بسته بود، از پشتِ سر اینـهـمه درد و بـلا بر سـیـنـهام من شـهـیـدِ غـربـتی دیـریـنـهام آمد از رَه، چـون امـیـدِ رفـتـنم باید از این گـوشـۀ تـبعـید رفت با دلِ پر خـون و پر امید رفت نالههـای مُـنـسـجـم دارم به لب آری آری، میرسد صـبح قـیام عَن قریب آید ز ره، فجرِ سلام هست واجب، بر تمامِ شیـعـیان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان چهرهات شد زرد و زار و بیتکلّم شد زبان گر گفتی! از نفسهایت حرارت میوزید سینهات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان کینهٔ دیریـنه دارند از حـسنها زهـرها مجتبی با عسکـری فرقی ندارد آنچنان یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان لحظههای آخرت خود را رساند و بوسه زد هر دو دستانِ تو را با اشکهای بیامان دستهای سرد تو در دستهایش لمس شد جان سپردی! شد محمد مهدیات صاحب زمان شد امام المـنتـقم صاحب عزایِ داغ تو شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران جان سپردی خوب شد در خانه دور از آفتاب خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایهبان پیکرت تـشیـیع شد آقا نمـاندی بیکـفن با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان راستی نامت حسن بود و خدا را شکر که سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران عاقـبت میمیـرم از داغ بقـیع بیحـرم از غمِ آن مادری که شد مزارش بینشان!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مـردِ جـوان دارد وصـیت مینـویـسد میگـریـد و ذکـر مـصـیبت مینویسد دنــیــا بـرای رحـمـت او جــا نــدارد آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخـن میراند اما انگـار در توصیـف غـربت مینویسد کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست از درد خود در کنج خلوت مینویسد غربت درِ این خانه را از پشت بستهست مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد خمس و زکات شیعـیان را میشمارد سهـم فـقـیـران را به دقـت مینـویـسد در چند خط میگوید از حج و ثوابش این بند را با اشک حـسرت مینویسد پیـش از نمازِ واپـسـیـنـش رو به قبله از خاطـراتش چـند رکعـت مینویسد زندان به زندان با نماز و روزه و عشق دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد حـتـی بـرای خــشـم شـیــرانِ درنــده با چـشـمهـایش از مـحـبت مینـویـسد بعد از شکـایت از جـفـای این زمـانه در سر رسید فـصل غـیبت مینویسد مــن زود دارم مـیروم امــا مـیآیــم با احـتـیاط از رازِ رجـعـت مینویسد مینـوشد آب و یاد اجـدادش میافـتـد با رعـشه از آزار شـربـت مینـویسد سر را به پای طفل گندمگون نهادهست بر طـالـعـش حـکـم امـامت مینویسد فـردا خـلیـفه بر درِ این خانه با زهـر از مـرگِ او جای شـهـادت مینویسد بازارهای سـامـرا خامـوش و گـریان بر در حدیثِ حـفـظِ حرمت مینویسد با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم نـام پـدر را روی تـربـت مـینـویـسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
افـسوس که آئینه نصیـبش سنگ است در کوچۀ بیکسی عجب دلـتنگ است هر روز غـروب خـون شده قـلبش که اینقدر غـروب سامرا خـونرنگ است ******************** یک عمر غریبی و اسیری سخت است دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است از چـهــرۀ تـو شـکـسـتـگـی مـیبـارد در اوج جوانیات چه پیری سخت است ******************** امروز که صاحبِ عـزایت زهـراست چـشم هـمه از غـم تو دریـا دریـاسـت داغ تــو شـکــسـت قــامـت عــالــم را تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بیمعناست ******************** همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است با تو جـلـوات چـارده مـعـصـوم است گـفـتـند به طعـنه حـج نشد رزقـت! نه کعـبه ز طواف روی تو محروم است ******************** با قلب شـکـسته شـرح هـجـران دادی یک عـمـر بـهـانـه دسـت بـاران دادی آنقـدر تو «یا حـسین عـطشان» گـفتی تـا آخـر کـار تـشــنـه لـب جــان دادی ******************** دل را به مـقام قـرب خـود راهـی کن سرشار ز عشق و شـور و آگاهی کن گـاهی به نـگـاه خـود مرا هـم دریـاب یـعــنـی تـو مــرا بــقــیـة الـلّـهـی کـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
بیا و سر به روی سینهام بگذار، مهدیجان شرر زد بر درونم زهر آتشبار، مهدیجان بیا تا سیر بینم وقت رفتن، ماه رویت را که میباشد مرا این آخرین دیدار، مهدیجان در ایام جوانی سیر گردیدم ز جان خود ز بس بر من رسید از دشمنان آزار، مهدیجان از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان تو در ایام طفلی بیپدر گشتی، عزیزِ دل مرا شد در جوانی پاره قلب زار، مهدیجان از آن میسوزم ای نور دو چشم خود، که میبینم تو بهر گریه کردن هم نداری یار، مهدیجان غـم تو بیـشتر باشد ز غمهای پدر، آری اگر چه دیدهام من محنت بسیار، مهدیجان تو باید قرنها در پردۀ غیبت کنی گریه بُود هر روز روزت مثل شامِ تار، مهدیجان تو باید قرنها چون جد مظلومت علی باشی به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدیجان بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را که بر جرم و گناه خود کند اقرار، مهدیجان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
با دسـت خـالی آمـدهام سـامـرایـیام آقـا نـگــاه کـن بـه مــرام گــدایـیام مِهرت به اوج میکشد از بینواییام اهل شما نبـاشم اگر، پس کجـاییام؟ دنیا سرور و شادیاش از سامرای توست ای معنی مجـسم جود و عـطا حسن ای چشمۀ تـبـسم و لطف خـدا حسن تا رو کـنم به قـبـلۀ اهل صفـا حـسن وا کن درِ بهشت بر این بنده یا حسن تـرسـم به آرزو نـرسـم بـیزیـارتت انگور عسکری به تو دلبسته روی تاک ذکر مـدام بـاغ تـویی ای امـام پـاک از نور عشق هر که جدا شد، شود هلاک بـاران مهـربان خـدایی برای خـاک مثل کـویر، تـشنهام ای زمزم حیات ذکر «حسن حسن» غم دل را دهد به باد جانم فدای عشق که عمرش دراز باد یادت مـراد بـخـش دلـم وقـت بـامداد عاشق ملول نیست کند چون ز یار، یاد ای ده سـتاره آمدنت را در انتـظـار درمان دردهای دو عالم به دست توست لبخند و شادمانی و مرهم به دست توست داروی رفع دم به دمِ غم به دست توست اِذنِ خلاصی از غُلِ محکم به دست توست حاجات ما به محضرتان میشود روا افـتـادهاند سـاده به زلـفـت نـسـیـمهـا این عاشـقـان عـطـر خدا از قـدیمها جمع است زیر دست تو لطف کریمها ای جـلـوۀ مـعـظّـم فَـوزُ الـعَـظـیـمها مهـمـانی نـگـاه تو یعـنی تـمام شوق پلکی بزن دو بال مرا باز کن به عرش پـروانۀ خـیال مرا ناز کن به عرش جانِ نیـازمند مرا ساز کن به عرش با من بگو از آینه پرواز کن به عرش »حُسنت به اتفاق ملاحت» مرا گرفت شایسته نیست رو به کسی جز شما کنم بـایـد برای عـاقـبت خـود دعـا کـنـم شب تا سحر خدای جهان را صدا کنم بـادا ز سـامـرا سـفـری تـا خـدا کـنم امضا کـنـند کـنج شـبـسـتـان دلـبری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
وقـتـی تـمـاشـا میکـنـم آئـیـنـهها را اِنـگـار مـیبـیـنـم کـمـالِ کـبـریـا را حس میکنم خورشید را در این حوالی حس میکنم در این حرم لطفِ خدا را
تصویر سازی میکنم بعد از ضریحِ شش گوشه تو گـنبد وُ گـلـدستهها را یک بار میسازم حرم را مثلِ مشهد یک بار میچـیـنم نَـمـایِ کـربـلا را حال وُ هوایِ سامرا را دوست دارم امشب سرودِ من حسن جانم وَ لا غیر با دستهایت میرسد نانم وَ لا غیر از لحـظـه مـیـلاد تـا مـیـعـادِ مـرگـم از عشقِ تو خواندم وَ میخوانم وَلا غیر من ساعتی را که تو راضی باشی از من در زنـدگیاَم عـید میدانم وَ لا غـیر حق رویِ قلبم نامِتان را حک نِموده بیتو خـزانَم من زمسـتانم وَ لا غیر مِـسـکـیـنِ دربــارِ تـوأم آرام جــانـم تو یک پسر داری که همتایی ندارد دنیـا به جز او هـیـچ سـودایی ندارد از صبحِ خلقت تا غروبِ روزِ رَجعت یوسفتَر از او نیست معـنایی ندارد تا لحظهای که میرسد از راه این ماه دنـیـا دَنـی بـوده تـمـاشــایــی نـدارد او تکیه خواهد زَد به کعبه تا ببـیـنم حَـج بیحسن وَالـلهـهِ زیـبـایی ندارد اهلِ زمین وُ آسـمان عـبد وُ غلامَت تو حَـج نَـرَفـتـه مـعـنی حـجِّ قـبـولی مفهـوم توحـید وُ مَعـادی از اُصولی تو وارثِ شمشیر وُ نُطقِ مرتضایی تو پـارهای از قـلبِ زهـرایِ بـتـولی هَـمنـامْ با شـاهِ کـریـمـی وُ کـریـمـی هَـم مـتـنِ قرآنی وَ هَم شـأنِ نُـزولی اِی آفـتـابِ آسـمـان؛ مـهـتابِ ایـمـان بیتو ندارد دین نَه عرضی وُ نَه طولی تعـریـفی از جـغـرافـیـایِ دینِ مـایی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
سری که سجده کرده بر پای دل بـه قـصد قـربت و تـولای دل با نگـه حـضـرت زهـرای دل آمـــده تــا عـــالــم بــالای دل دیـده قـد و قـامت رعـنـای دل بــنــده شـده، بـنــده آقــای دل گرفـته از جنّ و ملک برتری صورت زیباش، چنان ماهتاب روز ازل جلوه نمـود از نقاب بـه بـــاد داد آبــروی آفــتــاب به زلف خود داد کمی پیچ و تاب ربود از ملائک احساس خواب به خواب دلبران خود شد عذاب روز ازل شـد بخـدا محـشری از برکاتش دل ما روشن است از کرمش هر دو سرا روشن است شمس و قمر، ارض و سما روشن است خـانـه کعـبه خـدا روشن است چراغ محراب و دعا روشن است او حـسـن دوّم دیـن مـن اسـت گشته خدا به دین من مشـتری کیست حسن؟ اسم شب عاشقان ذکـر شـریف لـب پـیـغـمـبران ابـن رضـای ســوم شـیـعـیـان سیـزدهم یـوسـف زهـرا نشان عشق دل حضرت صاحب زمان ســـتـــارۀ یـــازده آســـمــــان شیعه تو ره به آسمان میبری ای حَـسَـنِ حُـسـنِ جـمال نـبی کـمـال دیـن حـق، کـمـال نـبی به آسـمـانهـا پـر و بـال نـبـی لــعــل لــبـت آب زلال نــبــی وصال حـضرتت وصال نـبی مـثــال هـیـبـتـت مــثــال نـبی شـعـر شـده مـدیـحـه دیـگـری چه خوش بُود به این سرا سر زدن کـبـوتـر حـرم شـدن پــر زدن بـــر در او آمـــدن و در زدن درب خــدای ذرّه پـرور زدن بـاز نـشد درب، مـکـرّر زدن از عـشق او به سیم آخر زدن حیدریام، حـیدریام، حیدری ای حـرمـت کـعــبـه اهـل ولا کـعـبه کجا مـدفـن پـاکـت کجا وا أَسَـفــا دشـمـن زخــم آشـنـا هتک نموده است حریم تو را حـال کـه نـاامـن شـده سـامـرا شـد حـرم مـطـهّـرت قـلـب ما به کعـبه میکـند دلـم سروری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
او هم کنار پیکر بیسر رسیده است هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخمهای گل چیده دیده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای جلـوهگاهِ عـصمت خاتون عـالـمـین پردهنـشـینِ قـصرِ حـیا؛ دخـترِ حـسـین ای وامدار نـــور وجــودِ تــو آفــتــاب مَکـنُـونـه گـوهـر صـدف دامن رُبـاب بـسـیـار گـشـتـهایـم؛ نـداری قـریـنـهای بیخود که نیست درخور نام سکـینهای بر ما رسیده این سُخـن از شاهِ کـربـلا تو غـرق در خـدا شـدهای از اَلَـستها شعریکه صَرف مدح تو شد دُرِّ قیمتیست در خانهای که نام تو باشد چه برکتیست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامـش اسـت در گِـرو ذکـر خِـیـر تو فارغ نـبـودهای نـفـسـی از غـم حـسین ای شصت سال سوخته در ماتم حسین در کوچههای کوفه غرورت شکسته شد چون دستهای کوچکت از پُشت بسته شد مـرثـیـهخــوان داغ شـهــیـدان کــربـلا طـوبـای قـد خـمـیـده ز طـوفـان کربلا سجده به خاک پای تو چون رزق ما نبود شـد سـهـم خـارهـای بـیـابـان کــربــلا یادت که هست پیش نگاه تو موج موج «خون میگذشت از سر ایوان کربلا» از حال رفت گوشِ تو وقتی که دشمنان «کردند رو به خـیمـۀ سلطان کـربلا» از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بیسر تو را پدر چو در آغوش خود کشید بیخود پدر نخوانده به گوش تو«شیعتی» از تـشـنگی نـبـود فـزونتر مـصیـبـتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی عمو در علقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز شرم تو آب شد اشک تو شـصت سال نـثار ربـاب شد دیدی چقدر در پی هم استخوان شکست بس تـازیـانه بر بدن دخـتـران نشـست اینها نـداشت تـازگی آری که پـیـشتر پـیچـیـده تـازیـانه به بـازوی یک نـفـر شلّاق خورد بسکه در آن کوچه از سپاه انگـشتهای فـاطـمه بیجـان شدنـد! آه قـنفـذ به بال زخـمی بـانـو نکـرد رحم شمشیر در غـلاف به بازو نکرد رحم دنـیـا خـراب شـد بـه سـر شـاه لافـتـی از هوش رفت حوریّهاش بین کوچهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
به خـدایی خـدا، من به شما محـتاجم تـشنه کامم، به تو ای آب بقا محتاجم »ای که یک گوشۀ چشمت غم عالم ببرد» من به یک گوشۀ چشمان شما محتاجم پـنجه بر پـنجـره فـولاد شما افـکـندم به صد امـید رسـیدم، به شفا محتاجم چه کسی مثل تو در پیش خدا محبوب است در حق من تو دعا کن، به دعا محتاجم هرکه محتاج تو شد خیر دو دنیا دارد این روا نیست بپرسند چرا، محتاجم؟ من ز تو توشۀ فـردای قـیامت طلـبم مثل سلـمانی تو، کی به طلا محتاجم هیچ کس مثل تو دست من مسکین نگرفت به عـطا و کـرم تو به خـدا محـتـاجم گفتی یکبار بیایی، به سه جا میآیم به فدایت، به تو من در همه جا محتاجم دم جان دادن و تاریکی قبر و میزان «تک و تنها نگذارید مرا، محتاجم» سائل توست«وفایی» و دمـادم گوید به عنایت، به کرامت، به وفا محتاجم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای بهـشت سبز کـویت آرزوی چشمها در پی تو مثل آهو، جستجـوی چشمها بر در باب الجوادت سیل جاری میکند بغض سنگینی که مانده در گلوی چشمها قدسیان نوبت به نوبت پای سقاخانهات باده میریزند هر دم در سبوی چشمها صبح با بال مَلَک صحن تو جارو میزنند تا غـبار نـور بنـشـیند به روی چشمها دیـدهام پـائـیـنِ پـایِ پـنـجـره فـولاد تـو ساکت و خاموش اوجِ های و هوی چشمها زیر ایـوان طلا با خـطِ اشـکِ زائران گاه افـشـا میشـود سِرّ مگـوی چشمها ذوق دارد در طلوع و در غروب صحن تو گـاه با نـقـاره خـانه گـفـتگـوی چـشمها میدهد گلدستۀ تو اذن عشق و عاشقی میدهد خاک درِ تو شسـتشوی چشمها هرکجای صحن باشد با تو گرم صحبتاند هر کجا هستند هستی روبروی چشمها دستهای لاله گـردانِ رواقت میکـنند زمزمِ احساس را جاری به جوی چشمها در رواقت دیده ام خورشیدها که روز و شب صف به صف آئینه میکارند توی چشمها اشک شوق زائران در مسجد بالاسرت میشود وقت نماز آب وضوی چشمها میکنی بر پا دوباره شور نیـشابور را در قیامت بگذری وقتی ز کوی چشمها چشمها اینجا طوافت میکنند و میکنی روز محشر هم تو آنجا جستجوی چشمها در میان گریه میخـندند از شوق نیاز گر بیـنـدازی نگـاه خود بسوی چشمها حلقه میکوبند بر در چشمهای زائران باز کن در، تا نـریـزد آبـروی چـشمها آسـمانِ هـشـتمِ منـظـومـۀ پـروردگـار! باز کن درهای رحمت را به روی چشمها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
فتاده سخت در بستر، ولی چشمی به در دارد به چشم نیمبازش، چشم بر راه پسر دارد رسد عطر گُل روی جوادش بر مشام او دلی از غـنچه بهر دیدن او تنگتر دارد ازاین پهلو به آن پهلو، به خود پیچد درآن حُجره چه گویم من که زهر کین، چه کاری با جگر دارد جوادش مثل پروانه به گرد شمع میسوزد دلی از آتش داغ پدر، چون شعلهور دارد کنار بسترش زهرا، نشسته با فغان، گویا ز غمهای دل فرزند، دستی بر کمر دارد نه فرزندش نه مادر، چشم از او بر نمیدارد به امیدی که سر از بسترش، یک لحظه بر دارد دوباره شد به پا شور محّرم در وجود ما که او عزم سفر در آخر ماه صفـر دارد چه میداند کسی حال جواد غم گسارش را که او امشب شب شام غـریبان پدر دارد »وفایی» سینهات را بیتالأحزان غم او کن که هرکس را ببینی در عزایش چشم تر دارد
: امتیاز
|